تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هرشب بدینسانخوابها را با تو زیبا می کنم هر شب تبی این گاه را چون کوه سنگین می کندآنگاه چهآتشها که در این کوه برپا می کنم هر شب تماشایی است پیچ و تاب آتش ها .... خوشا برمن که پیچ وتاب آتش را تماشا می کنم هر شب مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ایدوست چگونه باجنون خود مدارا می کنم هر شب چنان دستم تهی گردیده از گرمای دستتو که این یخکرده را از بی کسی ها می کنم هرشب تمام سایه ها را می کشم بر روزنمهتاب حضورمرا ز چشم شهر حاشا می کنم هر شب دلم فریاد می خواهد ولی در انزوایخویش چه بیآزار با دیوار نجوا می کنم هر شب کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی؟ که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هر شب
عشق عشق یعنی خلوت و راز ونیاز عشق یعنی محبت و سوز و گداز عشق یعنی سوز بیماوای ساز عشق یعنی نغمه ای از روی ناز عشق یعنی کوی ایمانو امید عشق یعنی یک بغل یاس سپید عشق یعنی یک ترنماز یه یار عشق یعنی سبزی باغ و بهار عشق یعنی لحظهدیدار یار عشق یعنی انتهای انتظار عشق یعنی وعده بوسو کنار عشق یعنی یک تبسم بر لب زیبای یار عشق یعنی حس نرماطلسی عشق یعنی با خدا در بی کسی عشق یعنی همکلام بیصدا عشق یعنی بی نهایت تا خدا عشق یعنی انتظار وانتظار عشق یعنی هر چه بینی عکس یار عشق یعنی شب نخفتنتا سحر عشق یعنی سجده ها با چشم تر عشق یعنی دیده بردر دوختن عشق یعنی از فراقش سوختن عشق یعنی سر به دراویختن عشق یعنی اشک حسرت ریختن عشق یعنی لحظه هایناب ناب عشق یعنی لحظه های التهاب عشق یعنی بندهفرمان شدن عشق یعنی تا ابد رسوا شدن عشق یعنی گم شدن درکوی دوست عشق یعنی هر چه در دل آرزوست عشق یعنی یک تیممیک نماز عشق یعنی عالمی راز و نیاز عشق یعنی یک تبسمیک نگاه عشق یعنی یک تکیه گاه و جان پناه عشق یعنی سوختن یاساختن عشق یعنی زندگی را باختن عشق یعنی همچو منشیدا شدن عشق یعنی قطره و دریا شدن عشق یعنی پیشمحبوبت بمیر عشق یعنی از رضایش عمر گیر عشق یعنی زندگی رابندگی عشق یعنی بندگ آزاد
چه زیبا! گفتم دوستت دارم !چه صادقانه پذیرفتی! چه فریبنده ! آغوشم برایت باز شد !چه ابلهانه! با تو خوش بودم ! چه كودكانه ! همه چیزم شدی ! چه زود ! به خاطره یك كلمه مرا ترك كردی ! چه ناجوانمردانه ! نیازمندت شدم ! چه حقیرانه! واژه غریبه خداحافظی به من آمد! چه بیرحمانه! منسوختم
بیا تا قصه نیمه تمام عشق را با شیرینی بهپایان برسانیم برگرد تا قصه من و تو پایانش تلخ و غمانگیز نباشد دلم برای لحظه های دیدار با تو تنگشده چه عاشقانه نگاهم می کردی و حرف میزدی چرا رفتی از کنارم؟ تو رفتی و من تنهای تنها در این دنیای بیمحبت با چند خاطره ماندم برگرد تا دوباره آن خاطره های شیرین باهمبودن تکرار شود دلم بد جور برای تو برای حرف هایت تنگ صدای خنده هایت تنگ شده با آمدنت من را دوباره زنده کن واحساس را دوباره در وجودم شعله ورکن تا عاشقانه تر از همیشه از تو آن عشق پاکتبنویسم
زندگی زیباست، اگر روح آزاد عشق و محبت اسیر زندان فراموشی دل نگردد و خزان یأس گلبوته های امیدبهار جان را در وسعت انتظار زرد خویش ، مدفون نسازد زندگی زیباست اگر عقده های زخمیبزرگ ، طپش زیستن را از قلب کوچک کبوترها نرباید و در ذهن شلوغ بیشه زار اندیشه ،مرگ نیلوفرهای وحشی نروید زندگی زیباست اگر لب خوفناک تیرها ، خون بیدهای مجنون رادر جام سبز لیلای چمن نریزد و دست بی خبر طوفان ، گل خواب را در صدف آبی باغ پرپرنکند زندگی زیباست اگر کنار جویباران نیم خفته ، غزالهای خسته دشت از آغوش وهم وهراس بگریزند و در بال رویاهای شیرین به آن سوی حصارهای شب سفر کنند زندگی زیباستاگر خرمن هستی جنگل در خشم آتشین تندر نسوزد و خاکستر سیاه مرگ تن پوش درختان بیپناه و محزون نگردد زندگی زیباست اگر پری مهربان قصه ها از بستر خاطره ها برخیزد ودر معصومیت و صداقت ناب کودکان همواره زنده بماند زندگی زیباست اگر هوای نگاه تو ازآه سینه سوز خاکهای افسرده بارانی شود و مسیح دستانت در کالبد دستهای مرده بذر حیاتو رویش بپاشد زندگی زیباست اگر من و تو در کشتزار قلبمان گلی بکاریم که هیچ کس رایارای چیدن آن نباشد و هیچ اشکی جز اشک شبانه عشق رخسار زیبایش را نشوید زندگیزیباست حتی برای تو که هم آغوش رنج و حرمانی و آفتاب شادی رابه خنجر زهر آلود شب غمسپرده ای آری زندگی برای تو نیز زیباست زیرا روزی مهمانی عزیز در خانه دلت را خواهدزد و با حضورش زندگی را از نو به تو تقدیم خواهد کرد مهمانی که عشق نام دارد